فرانسه . ایران . مسلمانان : فام

روابط میان فرانسه و مسلمانانِ جهان ؛ و فرانسه با ایران و ایرانیان

فرانسه . ایران . مسلمانان : فام

روابط میان فرانسه و مسلمانانِ جهان ؛ و فرانسه با ایران و ایرانیان

این سایت بیشتر به روابط اقتصادی و سیاسی ایران و فرانسه درسالهای 1394 ، 1395 ، 1396 و 1397هجری خورشیدی اختصاص یافته است . مسلما" مسؤولان گرامی ، مدیران آگاه ، و دانش پژوهان ارجمند توقع ندارند که ما تمام استعداد اطلاعاتی ، و تحلیل و تفسیر های خود را طی این نمایه گونه کروولوژیک بیاوریم ؛ گرچه اخباری مشروح تر و به تفصیل با مکمل هائی تحلیلی و تفسیری در سوابق دویست ساله ، و امور و مسائل موجود ، نزد ما محفوظ می باشند ؛ و در صورت ضرورت ، و نه به صورتی سوداگرانه و فروش اطلاعات خام ، به متقاضیان شایسته ی امر ارائه خواهند گردید .
Alireza Ayatollahiعلیرضا آیت اللهی با قریب به هشت سال تحصیلات عمرانی - اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی در دوره های کارشناسی - کارشناسی ارشد - و دکتری در فرانسه ؛ پژوهشگر و استاد سابق دانشگاهها ، استاد سابق پژوهشهای بازرگانی ، و دبیرسابق پژوهشی در سازمان مدیریت ، با قریب به پنجاه سال مطالعه در باره فرانسه - ایران ؛ و روابط بین این دو کشور ؛ هم اکنون هفتاد و سه ساله ، و بازنشسته است .
پیوندها

سازمان تبلیغات اسلامی

 

مخالفان نیز خواهند فهمید؛ ادبیات ایران، جهانی است

 

گفتگو با کریستف بالایی مترجم فرانسوی «داستان‌های شهر جنگی»

«کریستف بالایی» مترجم فرانسوی آثار ادبی ایران، ادبیات معاصر فارسی را ادبیاتی جهانی می‌داند و بر این باور است هر کس که چند داستان از این ادبیات را بخواند، می‌فهمد که از لحاظ نوشتاری، سبک و هنر داستان‌نویسی، با ادبیات به معنی واقعی مواجه است. وی می گوید: آن چیزی که در مطبوعات فرانسه از ایران گفته می‌شود، دروغ است، دروغ محض و اگر بخواهیم کمی انعطاف به خرج دهیم، باید بگویم که تصویر اشتباهی از ایران ارائه می‌کنند.

به‌گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، وقتی از کریستف بالایی می‌شنوم که اینقدر با مسایل فرهنگی ایران درگیر شده که برای چاپ مجموعه «داستان‌های شهر جنگی » نیاز به یک نظر «خارجی» دارد تا باور کند که این مجموعه «فوق‌العاده» و حاصل یک «تجربه شخصی و تاریخی» است، به این فکر می‌کنم که شاید ما هم برای اینکه خیلی از داشته‌هایمان را باور کنیم و این باور را قوی‌تر، نیاز به یک نظر «خارجی» داشته باشیم.
 
 این گفت وگو به بهانه ترجمه کتاب «داستان‌های شهر جنگی» اثر آقای احمدزاده انجام می‌شود. اما ابتدا می‌خواستم به نحوه آشنایی‌تان با زبان فارسی و آثارتان در زمینه ترجمه فارسی به فرانسه اشاره کنید.



- سال سوم مقطع دکترا بودم که به واسطه موضوع پایان‌نامه‌ام برای نخستین بار با زبان فارسی آشنا شدم. موضوع تز من ادبیات تطبیقی در زمینه رمان «هزار و یک روز» بود، داستانی که در قرن هجدهم توسط «فرانسوا پتی دلا کروا» به فرانسه و به چند زبان دیگر از جمله عربی و فارسی نیز ترجمه شده بود. کار کردن در زمینه زبان‌های مختلف، من را به این فکر انداخت که یکی از زبان‌های شرقی را یاد بگیرم و در آن زبان تخصص پیدا کنم. بنابراین سه سال در موسسه زبان‌های شرقی به آموزش زبان فارسی پرداختم. بعد که از پایان‌نامه‌ام دفاع کردم و فارسی را هم یاد گرفتم، این شانس را آوردم که بورسیه‌ای را که برای یک کار تحقیقی در ایران بود، بگیرم تا تز کامل‌تری بنویسم. 

آن زمان تازه انقلاب ایران رخ داده بود و روابط دو کشور ایران و فرانسه خوب بود. بنابراین بورسیه را گرفتم و برای تحقیق در باره رمان‌نویسی ایران و تدوین تزی در این موضوع، راهی ایران شدم. برای همین در ابتدای انقلاب و همچنین اوایل جنگ عراق و ایران، چهار سال در انجمن دوستی ایران و فرانسه در تهران زندگی کردم. بعد از اینکه به فرانسه برگشتم، در لانگ زو (آموزش زبان فارسی به فرانسوی زبانان) کار پیدا کردم. تدریس زبان فارسی باعث پیشرفتم در این زبان شد و خیلی زود متوجه شدم که کار نقد ادبی جدی در یک زبان خارجی باید بر پایه ترجمه انجام شود و بدون ترجمه هیچ معنایی ندارد. برای همین شروع کردم به ترجمه و سال‌ها ترجمه کردم. متاسفانه در آن روزگار جایگاه ادبیات و نفوذ ادبیات فارسی در فرانسه بخصوص به دلایل روابط بین دو کشور، انقلاب، جنگ هشت ساله ایران و مسایل سیاسی، خیلی خوب نبود و همین باعث شد که نتوانم ناشران فرانسوی را برای انتشار آثاری که ترجمه کرده بودم، متقاعد کنم. 

ممکن است چند نمونه از این آثار را نام ببرید. می خواهم بدانم کدام نویسندگان مورد توجه شما بوده‌اند. 
- مثلاً تمام آثار صمد بهرنگی، آثاری از آل احمد، هوشنگ گلشیری، شهرنوش پارسی‌پور، ساعدی و صادق هدایت را ترجمه کردم . مجموعه داستان‌های کوتاه هدایت را زمانی که تصویر ایران کمی در فرانسه مثبت‌تر شد و ناشران فرانسوی جرات پیدا کردند آثاری از ادبیات فارسی منتشر کنند، با عنوان «مردی که نفسش را کشت» منتشر کردم. 
متاسفانه از آثار پارسی‌پور استقبال نشد، شاید دلیل آن روابط عمومی ضعیف ناشر بود. بالاخره با آثار زویا پیرزاد آشنا شدم. به دلایل مختلف از جمله موضوع داستان، سبک داستان نویسی، لطافت قلم و جنسیت نویسنده، از پیرزاد در فرانسه استقبال خوبی شد. فکر می‌کنم مخاطبان فرانسوی کنجکاو بودند ببینند یک زن ایرانی در جامعه فعلی‌اش، آن هم با تصویری که از ایران در جامعه ما ساخته اند،چطور می‌نویسد. 

فکر می‌کنم سبک پیرزاد به سبک نویسندگان پرمخاطب فرانسوی مثل مارک لوی یا آنا گاوالدا که راحت و صمیمی می‌نویسند، نزدیک است... 
- یکی از دلایل موفقیت پیرزاد این است، در عین حال که خیلی عاطفی و از یک زاویه دید شخصی می‌نویسد، در همان زمان یک دید جهانی دارد. بنابراین آن چیزهایی که در باره زن ایران، زوج‌های ایرانی و خانواده ایرانی می‌نویسد، جنبه بین‌المللی پیدا می‌کنند و یک زن فرانسوی به راحتی می‌تواند بفهمد که مسایل روزمره یک زن ایرانی همان مسایلی است که همه زنان در همه جای دنیا دارند. این یکی از دلایل مهمی بود که خوانندگان خصوصاً خوانندگان زن فرانسوی از این نویسنده استقبال کردند. البته بگویم که نخستین رمان پیرزاد، یعنی «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» در حال حاضر در دست چاپ است. 

اخیراً نیز نویسنده دیگری را از طریق همان ناشر به مخاطبان فرانسوی معرفی کرده‌ام که به رغم تفاوت بسیار زیاد با پیرزاد، با استقبال نسبتاً خوب مخاطبان فرانسوی مواجه شده است و آن «فریبا وفی» است. البته این دو نویسنده نقاط مشترکی هم دارند، ولی وفی از لحاظ محیط اجتماعی و زاویه دید نقاد با پیرزاد فرق می‌کند. در هر حال، خوشحالم که یک مجموعه آثار از وفی را به مخاطبان فرانسوی معرفی می‌کنم و در نهایت به حبیب احمدزاده برسم که فعلاً ترجمه فرانسه یکی از داستان‌های او را برای ناشر فرستاده و به او گفته‌ام که این کار با تمام کارهای دیگری که از فارسی ترجمه کرده‌ام، متفاوت است؛ چون یک تجربه فوق‌العاده است، یک تجربه شخصی و تاریخی... یعنی جنگ یک تجربه تاریخی، اجتماعی و سرنوشت ساز برای یک کشور است. بنابراین وقتی کسی درباره جنگ می‌نویسد، از تخیل نویسنده خیلی دور است، هر چند که از صافی ذهن خیال‌پرداز نویسنده هم عبور کرده است. 

به عبارتی، جنگ حبیب احمدزاده، جنگ همه نیست. به لحاظ نقد ادبی می‌توان گفت داستان‌های حبیب، تجربیاتی اند که با افکار و عقاید او تجزیه و تحلیل شده و به شکل رمان و داستان درآمده اند. من داستان جنگ زیاد خوانده‌ام اما اینکه چرا این داستان‌ها را انتخاب کردم... 

این همان سوالی است که می‌خواستم مطرح کنم.... 
من در دفترم در دانشگاه، بیش از 30 عنوان کتاب در مورد جنگ ایران و عراق دارم، در خانه هم تعداد زیاد دیگری هم هست. منظورم این است که درباره این جنگ خیلی خوانده‌ام، ولی برای نخستین بار در آثاری که توسط حوزه هنری و دفتر ادبیات جنگ منتشر شده، اثری دیدم که کاملاً ادبی است. یعنی هم تجربه انسانی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است و هم داستان. یعنی ادبیات به معنای مطلق کلمه. برای همین تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم. در صورتی که اصلاً احمدزاده را نمی‌شناختم و به واسطه شما با او آشنا شدم. در مورد تجربه زندگی و تجربه نویسندگی‌اش هیچی نمی‌دانستم. ولی وقتی این مجموعه داستان را خواندم، متوجه شدم که او یک نویسنده است. 

جالب است بگویم من سال‌هاست باور دارم که از بین نویسندگان حوزه هنری یا کسانی که با حوزه در این زمینه ارتباط دارند، نویسندگان متبحری به جامعه معرفی می‌شوند. این درست است که مسوولان حوزه هنری ابتدا بر اساس وظیفه تاریخی و اجتماعی که برای خود تعریف کرده بودند شروع به ثبت خاطرات جنگ کردند، ولی من می‌دانستم یک روزی از بین این نویسندگان، با چند نویسنده هنرمند آشنا خواهم شد. نه اینکه آنهای دیگر نویسنده نباشند یا کارشان حاوی ارزش نباشد، ولی بیشتر آثار دفتر ادبیات گزارش ارائه می‌دهند و خیلی مستندند و برای یک جامعه‌شناس و مورخ، آثار بکری اند، ولی ادبیات چیز دیگری است. به هر حال تصمیم گرفتم کل «داستان‌های شهر جنگی» را ترجمه کنم و الان فقط داستان «ننه» مانده که اخیراً نوشته و برای من ارسال کرده است، داستانی که به نظر من خیلی قوی‌تر از دیگر داستان‌های این مجموعه است و طبیعی هم هست به خاطر اینکه سبک نویسنده پخته‌تر و بر تجربیاتش افزوده شده است. «ننه» از لحاظ زبان خیلی قوی است چون نویسنده جسارت کرده از زبان محلی، از زبان خودش استفاده کند... 

و این خیلی کمک می‌کند تا مخاطب همذات‌پنداری بیشتری با راوی داستان داشته باشد... 
- دقیقاً. چون ادبیات بدون زبان وجود ندارد. ادبیات چارچوبی است که زبان در آن شکل پیدا می‌کند، زنده می‌ماند و میراث فرهنگی را می‌سازد. این است که در داستان کوتاه «ننه» که از داستان «انتقام، انتقام، انتقام» هم قوی‌تر است، با زبان تازه‌ای مواجه می شویم و این فوق‌العاده است و من را خیلی تحت تاثیر قرار داد. 

بله. من را هم همینطور. من «ننه»‌ را خواندم و گریه کردم... 
- قدرت نویسندگی احمدزاده در این داستان شکوفا و متجلی می‌شود. همین طور داستان آخر، این داستان شعری است در نثر و کلاً با این مجموعه داستان، نویسنده قدرتش را از نظر سبک نویسی در چند زمینه و سبک مختلف نشان می‌دهد. برای همین خیلی تشویق شدم که زودتر ترجمه این مجموعه را به پایان ببرم تا سریع تر بتوانم آن را منتشر کنم. در حال حاضر داستان «پرعقاب» را برای ناشر فرستادم، ناشری که از پیرزاد چاپ کرده و الان می‌خواهد از وفی چاپ کند و با ادبیات ایران آشناست و البته در زمینه ادبیات کره‌ای، پرتغالی، اسپانیولی و فرانسوی هم آثاری منتشر می‌کند و منتظرم نظر بدهد. می‌خواهم نظر یک فرد خارجی را در این زمینه داشته باشم. چون فکر می‌کنم خودم آنقدر به مسایل فرهنگی ایران نزدیک شده‌ام که گاهی اوقات فاصله‌ای را که باید با موضوع داشته باشم، ندارم. برای همین خواستم ناشر نظر بدهد. 
 
پس هنوز مشخص نیست که این مجموعه چه زمانی منتشر و وارد بازار نشر فرانسه خواهد شد؟ 
- نه هنوز. بازار نشر فرانسه مثل بازار نشر ایران نیست. اینجا رقابت خیلی زیاد است و من خودم باید روابط عمومی انجام بدهم و کار را برای چند ناشر بفرستم تا بتوانم نظر یکی از آنها را جلب کنم و شاید برای این کار از جشن کتاب و نمایشگاهی که در اواخر ماه آینده در پاریس برگزار می‌شود، استفاده و چند نسخه از ترجمه یکی از داستان‌های این مجموعه را برای ارائه به ناشران آماده کنم. چون اجازه نمی‌دهم این مجموعه مثل خیلی از کارهای دیگرم در کشوی میزم بماند. 

جای خوشحالی است. خب اگر اجازه بدهید می‌خواهم نظر کلی شما را در باره ادبیات معاصر ایران بدانم و اینکه آیا ادبیات ایران و فرانسه نقاط اشتراک و افتراقی دارند و اساسا می‌توان چنین سوالی را مطرح کرد یا خیر؟ 
- نه؛ این سوال نباید مطرح شود چون ادبیات معاصر ایران که بعضی‌ها اخیراً به جای زبان و ادبیات فارسی از واژه ایرانی استفاده می‌کنند ... 

چرا؟ من هم خیلی شنیده‌ام. این را توی پرانتز بپرسم. این واژه بیشتر از سوی ایرانیان گفته می‌شود یا فرانسویان؟ 
- از سوی ایرانیان و به نظر من بیشتر نوعی ملی‌گرایی را نشان می‌دهد. چون من فکر می‌کنم ایرانیان آنقدر هویت‌شان قوی شده که دیگر مجبور نیستند از فارسی استفاده کنند و واژه ایرانی کافی است چون به عنوان ملت ایرانی پذیرفته شده‌اند و البته معتقدم انقلاب ایران بر هویت فرهنگی ایرانیان تاثیر بسیاری گذاشت. 

به سوال شما برگردم. الان ادبیات معاصر ایرانی یک ادبیات جهانی است. به یاد دارم که زمانی در مطبوعات ایران این سوال خیلی مطرح بود که آیا ادبیات فارسی جهانی شده یا نه؟ در حالی که من اصلا ًاین سوال را قبول ندارم. چون به نظر من ادبیات ایران، جهانی است. 

از چه منظر این را می‌فرمایید؟ 
- چون هر کس که چند داستان از این ادبیات را بخواند، می‌فهمد که از لحاظ نوشتاری، سبک و هنر داستان‌نویسی، با ادبیات مواجه است. البته این بحث طولانی است و نمی‌توان در چند جمله خلاصه کرد. این بحث در نقد ادبی فرانسه و حتی ادبیات جهان خیلی مطرح است که ادبیات جهانی چیست؟ اتفاقاً مقاله‌ای در مجله «کندوج» گیلان نوشتم و ثابت کردم توجهی که ایرانیان در گیلان به فرهنگ بومی خودشان دارند، به چه دلیل است. به خاطر اینکه ایرانیان به هر موضوعی، چه بومی و چه ملی، جنبه فرهنگی می‌دهند. به نظر من جهانی شدن ادبیات مفهوم درستی نیست، به نظرمن جهانی بودن ادبیات درست است چون جهانی بودن متاثر از بومی بودن و ملی بودن ادبیات است. در ایران، این مساله از بعد از انقلاب شکل پیدا کرد و نویسندگان ایرانی شروع کردند به بومی کردن ادبیات؛ مثلاً صفدری و منیرو روانی‌پور در باره جنوب و خیلی‌های دیگر درباره ادبیات شمال و خراسان نوشتند. نه اینکه این ادبیات ملی نباشد. یعنی نویسنده جنوبی به این مساله رسید که درست است من ایرانی هستم ولی خوب جنوبی هم هستم. پس یعنی خوزستانی بودن، کرد بودن، آذربایجانی بودن و ... تضادی با ایرانی بودن ندارد بلکه جزیی از تعریف هویت فرهنگی اوست. بنابراین ایرانیان از این لحاظ از خیلی از مردمان دیگر جلوترند چون کرد و ترک و جنوبی بودن با ایرانی بودن تفاوتی ندارد و نویسنده ترسی از آن ندارد. بعد از انقلاب ایران خیلی‌ها هم گفتند که ایران می‌خواهد تفکیک شود، ولی من اصلاً باور نداشته و ندارم و اصلاً امکان ندارد این اتفاق رخ دهد چون بومی بودن یعنی ایرانی بودن است و جهانی بودن در ایرانی بودن است. 

این همان نکته‌ای است که مثلاً در سینما در باره کارگردان ژاپنی، آکیرا کوروساوا مطرح است و منتقدان و دست‌اندرکاران سینما معتقدند یکی از دلایلی که آثار او جهانی می‌شود، این است که آثارش به شدت بومی است. به عبارتی راه جهانی شدن از بومی بودن می‌گذرد. 

اتفاقاً - نه اینکه بخواهم از داستان‌های حبیب ایراد بگیرم- همین مساله است. او می‌توانست بیشتر به زبان بومی و شخصیت‌پردازی‌اش اهمیت بدهد و آنها را جنوبی‌تر کند چون حبیب جنوبی است و در جنوب جنگیده است. البته در داستان «ننه» به این مساله رسیده ولی در دیگر داستان‌ها هنوز با بومی بودن فاصله دارد. نمی‌دانم شاید جرات پیدا نکرده که کاملاً آنها را بومی کند. بنابراین همه داستان‌های این مجموعه بوی جنوب نمی‌دهند. 

شاید از ارتباط با مخاطب ترسیده است! چون خواندن داستان به زبان بومی خللی در سرعت خواندن مخاطب وارد می‌کند. 

- نه. فقط مساله زبان نیست، خصوصیات شخصیت‌ها هم مطرح است. یعنی یک جنوبی، یک خراسانی نیست و خواننده باید تفاوت این شخصیت‌ها را بفهمد و احمدزاده با داستان «ننه» این تفاوت و البته قدرت نویسندگی‌اش را نشان می‌دهد. 

و ادبیات جنگ ...؟ 
- ادبیات جنگ بخشی از همین ادبیات است که می‌توان حرف‌های مشخص‌تری در باره آن گفت. چون ادبیات جنگ همانطور که چند دقیقه پیش اشاره کردم، متنوع است. مثلاً بخشی از آن آثاری مثل کارهای حبیب احمدزاده است، بعضی دیگر از متون که با همین عنوان ادبیات جنگ در ایران مطرح است، در راه است و شاید روزی به جایی برسد ولی فعلاً در حد و اندازه سند و یک ادبیات مستند است. بنابراین تا این بخش از ادبیات جنگ تصفیه شود و ما با مجموعه‌ای روبه‌رو شویم که بتوانیم بگوییم از ادبیات جنگ به معنی واقعی کلمه حرف بزنیم، زمان لازم است. البته خوشحالم که با متن احمدزاده آشنا شدم و امیدوارم زودتر این مجموعه در فرانسه چاپ شود چون بالاخره برای ساختن یک ساختمان، وجود این مصالح لازم است. متون دیگری که من خواندم، آثاری مثل کتاب «دا» است که هر چند سند است ولی جنبه دیگری هم دارد، یک صدایی در آن هست، صدای این زن را ما در داستان می‌شنویم ... 

و بیشتر احساس می‌کردید داستان می‌خوانید یا خاطره؟ 

- قطعاً یک جنبه داستانی دارد. چرا؟ چون این یکی از مشخصات جامعه و فرهنگ ایرانی و ادبیات ایرانی است. داستان نویسی در ایران یک هنر ملی است که از زمان هخامنشیان وجود داشته و همیشه ایرانیان با داستان سر و کار داشته‌اند. داستان برای ایرانیان نوعی بیان است. ایرانیان وقتی می‌خواهند چیزی را بیان کنند، داستان می‌نویسند یا داستان می‌گویند. حتی شعرشان پر از داستان است. مثنوی معنوی چیزی غیر از داستان نیست، شاید دیوان حافظ خیلی داستان‌سرایی نباشد، ولی بقیه آثار منظوم ایرانی سرشار از داستان است و دلیل این مساله را با مردم‌شناسی ایرانیان باید دریافت. تجربه‌ای که من با ایرانیان دارم، این است که وقتی آنان در بیان چیزی به بن‌بست می‌رسند و نمی‌دانند چطور منظورشان را بیان کنند، داستان می‌گویند. همیشه عباراتی مثل «من شنیدم که»، «می‌خواهم برایتان توضیح دهم که» و ... را که به بیان، وجه داستانی می‌دهند، از ایرانیان می‌شنویم. این جنبه مردم شناختی تاثیر فوق‌العاده‌ای بر ادبیات ایران گذاشته است. برای همین در کتاب «دا»، راوی و نویسنده از این خصوصیت ایرانی بهره می‌برد. 

و فکر می‌کنید که این حس داستان‌گویی در مردم فرانسه نیست؟ 

- کمتر. در فرانسه داستان‌نویسان بزرگی داریم ولی وقتی صحبت می‌کنیم، وقتی در تلویزیون و رسانه‌ها بحث می‌کنیم، بدون اینکه به منظورمان، وجه داستانی بدهیم حرف می‌زنیم. ما می‌توانیم چندین ساعت با جنبه صد در صد گفتاری، استنادی یا نظری حرف بزنیم و می‌دانید فرانسویان در نظریه‌پردازی معروف‌اند. این است که داستان از این مباحث جدا می‌شود، ولی در ایران، چه در سطح مردم عادی و چه در سطح تخصصی و حتی دانشگاهی، داستان از گفتار مردم جدا نیست. من خیلی وقت‌ها در کنفرانس‌ها و دانشگاه‌ها و جلسات جدی، داستان شنیده‌ام. داستان گفتن و قصه‌گویی لطافتی دارد. چرا؟ چون داستان با تصویر همراه است و هنر با تصویر ساخته می‌شود. چیزی که در زندگی انسان خیلی لازم است و من به عنوان کسی که با شاخه‌های مختلف هنری آشنا هستم، فکر می‌کنم تصویر جزیی از زندگی بشر، خصوصاً ایرانیان است و من شخصاً بدون تصویر خیلی عاجزم. به همین دلیل است که وقتی فارسی یاد گرفتم و در کار ترجمه وارد شدم، با ادبیات و فرهنگ ایرانی احساس انس و نزدیکی پیدا کردم چون داستان سرشار از تصویر است و همین باعث شد نقطه مشترکی بین خودم و ادبیات فارسی پیدا کنم و این نقطه مشترک به من خیلی کمک کرد. فکر می‌کنم اگر ادبیات به معنی واقعی آن بخواهد در موضوع جنگ ادامه داشته باشد، دست اندرکاران حوزه هنری و جاهای مختلف باید توجه بیشتری به آن نشان دهند و هنرمندان ایرانی را تشویق کنند تا از اسناد به دست آمده و خاطره‌های منتشر شده استفاده کرده و به آن وجه هنری بدهند. ادبیات جنگ یک اقیانوس است و می‌توان از این اقیانوس چندین مروارید خوب پیدا کرد، چند نویسنده و اثر ادبی منحصر به فرد. 

یکی از مسوولیت‌های شما ریاست بخش گروه ادبیات فارسی در دانشگاه اینالکوی پاریس است. میزان استقبال دانشجویان از زبان فارسی چطور است؟ 
- از وقتی که من در این دانشگاه مشغول کار شده‌ام، استقبال از این زبان ثابت است. 25 سال است که من در این دانشگاه تدریس می‌کنم و هر سال تعداد مشخصی - حدود 40 ، 50 نفر - برای سال اول ثبت نام می‌کنند که معمولاً تا سال سوم لیسانس حدود 10، 15 نفر می‌مانند و اصولاً این تعداد به ادبیات گرایش دارند چون ادبیات ایرانی آنقدر غنی است که نمی‌توانند به آن بی‌توجه باشند. یعنی به نظر من آن تعداد از دانشجویانی که درسشان را تا مقطع فوق‌لیسانس ادامه می‌دهند، برای غنای ادبیات فارسی می‌مانند. اتفاقاً سعی کردیم به کسانی که می‌خواهند در روابط بین‌الملل یا مطبوعات ایران ادامه تحصیل بدهند، کمک کنیم ولی نتوانستیم. 

چه مشکلاتی دارید؟ 
- ببینید! استادان در این بخش 3، 4 نفر بیشتر نیستند و امکان این را نداریم که گرایش‌های مختلف مثلاً مطبوعات ایران یا روابط بین‌الملل در رشته زبان فارسی ایجاد کنیم. برای همین تمام انرژی‌مان را برای ادبیات فارسی می‌گذاریم. همانطور که گفتم از حدود 50 نفری که سال اول ثبت نام می‌کنند، شاید 10 نفر تا مقطع فوق‌لیسانس ادامه بدهند و این تعداد آنقدر قابل توجه نیست که ما بتوانیم رشته مستقلی برای گرایش‌های دیگر ایجاد کنیم. نه فرصت داریم، نه دانشجو به تعداد کافی و نه این امکان را داریم که برای 3، 4 نفر یک استاد استخدام کنیم. این است که تواناییمان را برای دانشجویانی می‌گذاریم که به ادبیات فارسی گرایش دارند و من شخصاً فکر می‌کنم بعد از 7، 8 سال دیگر که بازنشسته شوم، باید تمام انرژیم را صرف ترجمه و معرفی ادبیات معاصر ایران بکنم. چون فرانسویان احتیاج دارند که جامعه امروز ایران را بشناسند. 

چرا احتیاج دارند؟ 
- چون آن را نمی‌شناسند و آن چیزی که در مطبوعات فرانسه از ایران گفته می‌شود، دروغ است، دروغ محض و اگر بخواهیم کمی انعطاف به خرج دهیم، باید بگویم که تصویر اشتباهی از ایران ارائه می‌کنند. افکار عمومی از آنچه در مطبوعات مکتوب یا تصویری درباره ایران گفته می‌شود، نمی‌توانند ایران امروز را بشناسند. ولی ادبیات معاصر که بخشی از آن ادبیات جنگ است، کمک زیادی در این زمینه می‌کند و اگر بتوانیم این ادبیات را به درستی در بازار نشر فرانسه معرفی کنیم، کمک بزرگی کرده‌ایم که فرانسویان بفهمند، ایرانیان 8 سال جنگیدند که از خودشان دفاع کنند و این شوخی نیست، اینکه فرانسویان بفهمند که ایرانیان نه فقط 8 سال جنگیدند، که در نخستین سال جنگ، آن موقعی که اصلاً نمی دانستند این جنگ 8 سال طول خواهد کشید، گفتند ما الان تجربه‌ای را داریم از سر می گذرانیم که تاریخی است، که سرنوشت‌ساز است و باید آن را بنویسم. چرا؟ چون ایرانیان وقتی چیزی را تجربه می‌کنند، باید شکل هنری و زیبا به آن بدهند. 

این است که حتی به جنگشان هم حس زیبا می‌دهند... 
- بله. ایرانیان حتی به یک موضوع خونین و وحشتناکی مثل جنگ باید حس زیبا و هنری بدهند. زیبا از نظر من یعنی هماهنگ، یعنی باید فرم آن تکامل داشته باشد. این گرایشی که ایرانیان به تکامل فرم و شکل از زمان باستان تا کنون دارند، استثنایی است. بنابراین، این وجه دیگر مردم شناختی ایرانیان است و فرانسویان باید آن را بفهمند. بعد از جنگ اول جهانی در 1914 یک قرن طول کشید تا ما جرات کنیم از آن بنویسیم و به آن به عنوان پدیده فرهنگی نگاه کنیم. آقای ادوان روزو، که استاد دانشگاه پاریس است، سال‌ها پیش که من رییس انجمن ایران شناسی فرانسه در ایران بودم، در کنفرانسی مقاله‌ای ارائه کرد و مقایسه زیبایی انجام داد. او گفت من تعجب می‌کنم که ایرانیان در نخستین سال جنگشان شروع به نوشتن می‌کنند و برای ما، دهه‌ها طول کشید تا توانستیم به جنگ 1914 جنبه فرهنگی بدهیم ولی ایرانیان از همان اول فهمیده بودند. چون فرهنگ برای ایرانیان زندگی است، یعنی سیاست فرهنگی است، اقتصاد فرهنگی است و این مشخصاتی است که فرانسویان باید بدانند و کسانی مثل من در جامعه فرانسه کارهای خیلی زیادی دارند تا بتوانند جامعه ایران را بشناسانند. آنچه من در حال حاضر معتقدم کار معقولی است، همین شناساندن ایران از طریق ادبیات معاصر به فرانسویان است. 

مثلاً در گفت‌وگوها و میزگردهای تلویزیونی یا مطبوعاتی حاضر نمی شوم و راجع به ایران صحبت نمی‌کنم چون اصلاً به من اجازه نمی‌دهند که باورهای خودم را، که حاصل تجربه نزدیک و زندگی در ایران است، بگویم؛ خیلی سریع به بحث جنبه سیاسی می‌دهند. 

به هر حال فکر می‌کنم ما فرانسویان هنوز درمورد خیلی از موضوع‌های ایران شناخت نداریم؛ اول پدیده انقلاب و دوم، پدیده جنگ را باید خوب شناخت تا مثلاً بتوان اتفاقات اخیر و انتخابات را در ایران تحلیل کرد. این جریان اجتماعی که من در ایران دیده و شناخته‌ام برای یک فرانسوی که به اندازه کافی بر انقلاب و جنگ ایران تامل نکرده، قابل درک نیست. چون خیلی از مسایلی که الان در ایران است، ریشه در انقلاب و جنگ دارد. خیلی‌ها خواستند بعد از پایان جنگ شرایطی فراهم کنند تا جنگ فراموش شود و اتفاقاً ابتکار کسانی مثل آقای کمری و سرهنگی و احمدزاده برای همین بود که کسی جنگ را فراموش نکند، گفتند ما ایرانیان فراموش نمی کنیم، جهان هم فراموش نکند. بنابراین اگر از بیرون می‌خواهیم این جریانات را بشناسیم، باید این تجربه را زنده ببینیم . در مطبوعات فرانسه، هیچ کس وقتی در مورد ایران صحبت می‌کند، به جنگ و انقلاب ایران اشاره نمی‌کند، این دو پدیده چیزی نیست که طی یک یا دو دهه فراموش بشود، یک آتشفشان است. 

در واقع شما این اتفاقات را نشانه وحدت می دانید یا... 
- دقیقاً. من به این مساله از منظر تبلیغاتی نگاه نمی‌کنم، جنگ در ایران یک مساله حیاتی است. بنابراین کاری که در حوزه هنری انجام می‌دهند و یک روزی ایرانیان مخالف نیز آن را خواهند فهمید، این است که جنگ چقدر حیاتی و سرنوشت‌ساز بوده است و البته، اگر آنچه در زمینه هنر و ادبیات جنگ شده در زمینه انقلاب هم انجام می گرفت، الان خیلی از مسایل روشن‌تر بود. 

- درست می فرمایید. بسیاری از مسایل انقلاب تحت‌الشعاع جنگ قرار گرفت. به هر حال، از وقتی که به ما دادید، خصوصاً از باورهای مثبتی که نسبت به فرهنگ و ادبیات کشورم دارید، متشکرم.

 

 

 

شنبه 21 فروردین 1389 - 16:6

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۱۹
علیرضا آیت اللهی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی